تعطیلات
عسلک مامان سلام. چندوقتی خونه نبودیم ونتونستم از تو وشیطونی هات بنویسم، چندروزی خاله زهراخونمون بود وچندروزهم رفتیم شیراز. بهت حسابی خوش گذشت همه اماده خدمت به شاهزاده من بودن مخصوصا باباجون ها. عزیز دلم این چندروز حسابی اب بازی کردی وتاتونستی لباساتو کثیف اخه خودمون توی اپارتمان هستیم واب بازی تو به حمام محدود میشه اما اونجا حیاط بود و... یه شب رفتیم نخلستان ویه شب رفتیم هفت خوان اما تو طبق معمول بدغذا... یه شب بادایی هادی رفتیم پارک، اولین بار بود که به شهربازی میرفتی وخیلی بهت خوش گذشت. وقتی بیرون میریم اصلا دست مامان وبابایی رو نمیگیری ودوست نداری بغلت کنیم واین منو اذیت میکنه اخه میترسم بیفتی ویاتوی شلوغی... بهرحال سفر خوبی بود دوباره برگشتیم خونه، من وتو تنها شدیم. مامانی یکم سرماخورده وزیاد بهت نزدیک نمیشم، دلم لک زده واسه بوسیدن وخوردنت... خیلی دوست دارم مامانی. توبزرگترین هدیه خدا هستی. الان خوابیدی ودلم برات تنگ شده. دوست دارم عزیزم دوست دارم یه دونه من...