پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 7 روز سن داره

دلنوشته مامان

پسرک تب دار

1393/3/26 16:39
نویسنده : مامان زهره
327 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزکم  امروز که دارم خاطراتت رومینویسم خداروشکر اون روزهای بدگذشتن وخونه باباجون هستیم وتو مشغول بازی وبازیگوشی. 

پسرکم چندروز پیش بود که شب که داشتی شیر میخوردی ودستای کوچولوت روی دستم بود احساس کردم بدنت گرم هست. عزیزکم تب داشت. اما هیچ علایم ومشکلی نبود. خیلی نگرانت بودیم ساعت 3بود که بابابایی رفتیم بیمارستان وقطره استامینوفن خریدیم. تبت پایین نمیومد. توهم که عشق اب بازی، گذاشتیمت تو اب... نزدیکای صبح بود که خوابیدی. رفتیم دکتر گفت احتمالا رزوءولا هست...

 عصررفتیم شیراز. خیلی نگران بودیم توهم حوصله نداشتی وناله میکردی. شب دوباره تبت بالا رفت ومجبور شدیم شیاف بگیریم. بااینکه دلم نمیومد اما واست گذاشتم. تا صبح بالاسرت نشستم ودعاخوندم. باباامیر هم مرتب حوله خیس روی بدنت میگذاشت.

 صبح شد وخاله زهرااومدپیشت اماخیلی مریض بودی وفقط گریه... رفتیم دکتر وبازهم دکتر... 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)