تعطیلات
پارسا جونم اومدیم خونه باباجون جمشید، خیلی دلشون واست تنگ شده بود وخیلی از دیدنت خوشحال شدن، اولش یکم غریبی کردی اما زود باهاشون دوست شدی. شب خونه حاجی بابا رفتیم، موش موشک مامان خیلی گریه کردی وباباامیر همه کار کرد تا ساکت شی وبالاخره شدی. شب رفتیم باغ ، سروش وعلیرضاخیلی باهات بازی کردن، تو هم خیلی خوشحال بودی...
راستی چندروزه اصلااز غذاخوردنت راصی نیستم، خیلی بد غذاشدی عزیزکم. مامانی غصه میخوره ها، تو رو خدا غذاتو بخور
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی